Time Out

گویا زمان تمام شد و فرصت از دست رفت...! ( دست نوشته‌هایی برای یک رؤیا )

Time Out

گویا زمان تمام شد و فرصت از دست رفت...! ( دست نوشته‌هایی برای یک رؤیا )

....

و یک سال دیگرهم گذشت
و یک سال دیگرهم به سالهای عمرم زیاد شد

حال احساس می‌کنم هیچ ندارم
احساس می‌کنم هیچ دلخوشی ندارم
هیچ احساس خوب و بدی ندارم
هیچ امیدی ندارم
هیچ کسی رو ندارم
هیچ چیز ندارم

و یک سال دیگر هم خواهد گذشت
و یک سال دیگر هم به  عمرم اضافه خواهد شد

شاید بیشتر از این ببازم
شاید بدست بیاورم همه چیز را
شاید خراب شود همه چیز
شاید بسازم دوباره


فکر می‌کنم یک سال برای هیچ کاری کافی نباشد بغیراز زنده بودن و بزرگ شد.....