باورم نمیشد این حرفو بزنی.... خیلی احمق تشریف داری..... برمیگردی به منی که بخاطر تو احمق از همه چیزم زدم و هزار کیلومتر اومد تا تورو ببینم میگی که دوستت نداشتم..... حیف که نمیخواستم اینجوری بشه... وگرنه بهت میگفتم که خیلی بچهای و دهنت بوی شیر میده..... مثلاینکه باید بهت میگفتم اون افکار بچگونت رو ببر خاک کن تو باغچه و پاش یه بیل کود گاو بریز تا بلکه یه کم بزرگ بشی..... باید بهت میگفتم که خیلی بچهای و هنوز دنیا رو ندیدی... هنوز احمقی... هنوز هیچی رو نمیفهمی...... آره فکر میکنم خیلی دوست داشتم و نباید میداشتم.... میدونی.... فکر کنم من احمق هستم.... که بخاطر تو ۲سال از همه زندم... از مامان و بابا ... از خونه ... از دوستام.... از همه چیم زدم... ولی مثلاینکه اشتباه کردم....... و حالا جبران میکنم..... برو هرجا که دوست داری و با هرکی که دوست داری باش..... برو چون دیگه هیچ اهمیتی برام نداری... میدونی چرا؟ چون من هم میخوام مثل بقیه پسرا باشم..... حالا تو هم برای من مثل بقیه دخترا شدی.....