Time Out

گویا زمان تمام شد و فرصت از دست رفت...! ( دست نوشته‌هایی برای یک رؤیا )

Time Out

گویا زمان تمام شد و فرصت از دست رفت...! ( دست نوشته‌هایی برای یک رؤیا )

خسته شدم

همه درها بستن

همه راها بن‌بستن

هم چشمها کورن

همه گوشها کرن

همه دهانها لالن

همه قلبها شکستن

دیوانه شدم توی این شهر

توی این ویرانه‌ها

خسته شدم خدا

خسته زندگی

خسته شدم

آخه به کی بگم؟!