ای کاشآنجا کسی بود،آنجا کنارِ نردههای ایوان؛هنگامی هر غروبخسته باز میآیمو لبخندی نثارم میکردتا توان آن را در خود بیابمکه تمام خستگی و آلودگیِ این روزها را یاد ببرم
ای کاشآنجا کسی بود