پسِ پشتِ پلکهایام
پشتِ تاریکیهائی که نمیبیند هیچکس
رازها نهفتهام
خاطرات خوب و بد
پسِ پشتِ پلکهایام
آنجا که هیچکس ندارد از آن خبر
رازها پنهان داشتهام
با همه کس
رازِ آنچه از تو در من باقی مانده است
رازِ شبهای بیداریِ سالها پیش
رازِ هرآنچه بر من گذشت در این سالها
پسِ پشتِ پلکهایام
آنجا که نه کس میبیند و نه کس خبر دارد از آن
چیزها نهان کردهام
رازها و خاطرات
و نگاهِ تو را پنهان کردهام
که آنروز مات و مبهوت مینگریستم به آن در میان چهارراهی شلوغ
.....