Time Out

گویا زمان تمام شد و فرصت از دست رفت...! ( دست نوشته‌هایی برای یک رؤیا )

Time Out

گویا زمان تمام شد و فرصت از دست رفت...! ( دست نوشته‌هایی برای یک رؤیا )

جاده

جاده‌ی بی‌انتها و پیچ در پیچی که گویا پایانی ندارد، باشه باشه باشه باشه...........!!!

: من تا آخرش رو میرم...!

طلوع‌ها و غروب‌های زیادی را خواهم دید، گاهی کنار جاده، روی کاپوت ماشین غروب را نگاه می‌کنم هنگامی که خستگیِ راه را با یک لیوان چای از بدن بیرون می‌کنم، و گاهی روی صندوق‌عقب ماشین می‌نشینم و طلوع دوباره‌ی خورشید را نگاه می‌کنم، با اولین سیگار روز....

باشه باشه باشه باشه باشه..... من تا آخرش خواهم رفت، خواهم رفت