گویا زمان تمام شد و فرصت از دست رفت...! ( دست نوشتههایی برای یک رؤیا )
گویا زمان تمام شد و فرصت از دست رفت...! ( دست نوشتههایی برای یک رؤیا )
مثل همیشه دوباره موقع خداحافظی رسید.... نمیدونم چرا نمیتونم با این کلمه کنار بیام....
دوباره دارم میرم..... ولی بازم تنها نمیرم.... تو همراهمی.... همیشه و همه جا....
بابای ا.... من...... زودی میام.....
بابک
جمعه 16 بهمن 1383 ساعت 03:50