از پشتِ پنجره
نگاه میکنم خیابان را
زیرِ بارانی شدید
مبدل شده به دریاچهای کوچک
از پشتِ پنجره
نگاه میکنم باران را
که سرسختانه
میکوشد که پاک کند رنگِ قدمهای تو را
از پشتِ پنجره
نگاه میکنم جای قدمهای تورا
زیبا و استوار
میرویند زیر ریزِشِ قطرههای باران
از پشتِ پنجره
نگاه میکنم
جدالِ باران
با رنگِ استوارِ قدمهای تورا
که چنان عمیقاند در کوچهی وجودِ من
که با هیچ بارانی پاک نمیشوند از ذهنِ کوچهی درونام