-
دیگر در این خانه کسی نیست که کسی را انتظار بکشد
دوشنبه 13 مهر 1388 17:02
فردایی در راه است و من فردا را و فرداها را دوست دارم گذشته گذشته است و حالا با خودم بیحساب شدهام با خودم کنار آمدهام و به روزهای جدید میروم دیگر در این خانه کسی نیست که کسی را انتظار بکشد
-
تولدت مبارک خوبِ من
چهارشنبه 2 اردیبهشت 1388 00:57
چی بگم؟ تولدت مبارک با آرزوهای خوب برای تو خوبِ من
-
یه چیزی کمه...
جمعه 25 بهمن 1387 01:32
توی فیلمها اتفاقاتی میفته که خیلی وقتها دوست دارم که توی زندگی واقعی هم میشد اتفاق بیفتند! میدونی، آدم افسوس گذشتهای رو میخوره که دوست داره بدست بیاره ولی در عمل نمیشه، زندگیهای ما با داستانهای فیلمها فرق میکنه... اما بعضی وقتها دوست دارم یکی از اون اتفاقای خوشایند هم توی زندگی من بیفته! بعضی وقتها یه چیزی...
-
بد نیست، سعیام را میکنم!
یکشنبه 22 دی 1387 00:22
اینجا نشستم که فقط روزها را بشمارم... یه کارهایی هم میکنم؛ دست و پا میزنم، بعضیوقتا عربده میزنم، ولی در آخرش دارم جون میکنم... بد نیست، سعیام را میکنم!
-
هنوز زمین میچرخد
دوشنبه 29 مهر 1387 00:42
هنوز زمین میچرخد روز میشود و شب میشود خورشید و ماه هنوز نور دارند و من هنوز دوستات دارم...
-
هنوز و هنوز
چهارشنبه 17 مهر 1387 23:25
روزها میگذرند شبها نیز و من دلتنگ هستم هنوز و هنوز
-
دلتنگی
چهارشنبه 13 شهریور 1387 02:59
دلتنگیها که پایانی ندارد.... فکر میکنی دارد؟
-
آمدم همین را بگویم
یکشنبه 13 مرداد 1387 01:20
روزها میگذرند؛ ای بد نیست همین! آمدم همین را بگویم
-
همین
پنجشنبه 2 خرداد 1387 00:51
هیچوقت هیچکجا هیچنشانی از تو نیست.... آخر کجائی تو؟! صدائی کن فقط و فقط صدائی کن همین به شنیدنِ صدای تو راضیام
-
سفید؛ ( هرچه دوست داشتی بخوان بجای این سطرهای سفید..... )
سهشنبه 31 اردیبهشت 1387 00:49
-
یادم رفت...
چهارشنبه 25 اردیبهشت 1387 00:51
دیدی!؟ یادم رفت... دوم اردیبهشت را یادم رفت! دیدی!؟ تولدت یادم رفت....... :(
-
اینجا کسی منتظر است؛
دوشنبه 9 اردیبهشت 1387 01:16
I, had a dream That you,were my Queen And I, was your King In the shadows of love No one could see How close, we would be Two lovers, you and me In the shadows of love I was a fool To play by the rules And I was a fool To let you go Oh through the night When I held you so tight Till the first morning light But my eyes...
-
؛....
جمعه 17 اسفند 1386 21:04
هر روز، هر شب، هر هفته، هرماه، هرسال...... و.... ؛ و تو فکر میکنی کدوم سختتره؟ گفتنِ نگفتهها ؟ یا نگفتن گفتهها؟
-
جاده
شنبه 26 آبان 1386 23:10
جادهی بیانتها و پیچ در پیچی که گویا پایانی ندارد، باشه باشه باشه باشه...........!!! : من تا آخرش رو میرم...! طلوعها و غروبهای زیادی را خواهم دید، گاهی کنار جاده، روی کاپوت ماشین غروب را نگاه میکنم هنگامی که خستگیِ راه را با یک لیوان چای از بدن بیرون میکنم، و گاهی روی صندوقعقب ماشین مینشینم و طلوع دوبارهی...
-
ای کاش کسی بود
پنجشنبه 19 مهر 1386 00:49
ای کاش آنجا کسی بود، آنجا کنارِ نردههای ایوان؛ هنگامی هر غروب خسته باز میآیم و لبخندی نثارم میکرد تا توان آن را در خود بیابم که تمام خستگی و آلودگیِ این روزها را یاد ببرم ای کاش آنجا کسی بود
-
ابری...
شنبه 24 شهریور 1386 23:48
آنجا در افق پرندهای شاد و خندان جست و خیز میکند و من هیچ نمیفهمم از این حس شادیِ سرشار در رگاناش....
-
قاصدک
شنبه 27 مرداد 1386 22:20
پرواز کرد قاصدکی که آمده بود چسبیده بود به لباسام پرواز کرد و به سمت غرب رفت
-
اینجا پراز هوای خفهی نبودن است
دوشنبه 28 خرداد 1386 02:33
اینجا پراز نبودن است نبودنِ تو نبودنِ من اینجا پراز نبودن است نبودنِ ما نبودنِ ما اینجا پراز نبودن است پراز هوای دمکردهی تنهایی تنهایی و تنهایی اینجا پراز نبودن است پراز خاطراتِ باد کرده روی دستِ من پراز یادداشتهای کوتاه و بلند پراز حرفهای گفته و نگفته اینجا پراز نبودن است نبودنِ تو نبودنِ من نبودنِ ما اینجا پراز...
-
....
یکشنبه 27 خرداد 1386 00:51
و امشب بیرون آمدم، و دوباره به دنیای خودم بازگشتم، دنیایی که گویا دیگر کسی را نمیخواهد بپذیرد! خیلی بیرحم شدهام! نه؟
-
تَوهم
جمعه 25 خرداد 1386 01:09
میگم : نمیشه! نمیشه آخه، باور کن نمیشه! میگه : دیدی، ثابت شد بهت چیزی که میگفتم؟ میگم : اثبات هم نمیشد باور داشتم، ولی نمیشه! میگه : چرا؟ میگم : بعضی از چراها را نمیشود جواب داد، بعضی سؤالها فقط برای پرسیدن هستند نه برای رسیدن به جواب میگه : ولی میشه همه چیز رو گفت میگم : چیزهایی که گفتنی نباشند باید به فراموشی...
-
اینجا پُر است از معنای حقیقی زندگی
دوشنبه 7 خرداد 1386 01:28
اینجا پُر است از دلتنگی پُر است از تنهائی خستگی نا امیدی اینجا پُر است از معنای حقیقی زندگی پُر از خستگی هنگامی که به خانه میآیم پُر از تنهائی هنگامی که تو نیستی پُر از دلتنگی هنگامی که دلم هوای تو را دارد پُر از نا امیدی هنگامی که همه جا تاریک است اینجا پُر است از معنای حقیقی زندگی پُر از وسوسهها رفتن و رفتن رفتن...
-
تولدت مبارک
جمعه 31 فروردین 1386 22:30
تولدت مبارک ای روئیده بر روزهای روشن با آرزوهای خوب برای سالِ جدیدی که میخواهی شروع کنی موفقیت، سلامتی، شادی و آرزوی رسیدن به آرزوهای بزرگ و رنگینات و رسیدن به آنچه که دوستاش میداری و روزهای خوب، روزهای سبز، روزهای زیبا سالگردِ روئیدنات مبارک سالگرد آمدنات به این خاکِ پهناور هر چند که ارزشِ تو بیش از این خاکِ...
-
!
پنجشنبه 30 فروردین 1386 00:35
و درست زمانی که نباید زنگ بزند، زنگ میزند و رشتهخوابام با صدای این زنگ ساعت از هم میپاشد افسوس چه خواب شیرینی بود!
-
اینجا....!!!
دوشنبه 20 فروردین 1386 22:48
من در بنبستِ این زمانهی تاریک از پشتِ دیوارهای بلند همیشه غروب را نگاه میکنم در انتظار آمدنات از آنسوی اقیانوس اطلس به یادت هستم. همیشه و همهجا
-
پشتِ پنجره!
شنبه 26 اسفند 1385 02:19
از پشتِ پنجره نگاه میکنم خیابان را زیرِ بارانی شدید مبدل شده به دریاچهای کوچک از پشتِ پنجره نگاه میکنم باران را که سرسختانه میکوشد که پاک کند رنگِ قدمهای تو را از پشتِ پنجره نگاه میکنم جای قدمهای تورا زیبا و استوار میرویند زیر ریزِشِ قطرههای باران از پشتِ پنجره نگاه میکنم جدالِ باران با رنگِ استوارِ قدمهای...
-
دریچه!
دوشنبه 14 اسفند 1385 02:27
تصاویری مبهم پشتِ هم از روبرویام میگذرند سیاه و سفید پرتره رنگی منظره و بعد من میمانم و دنیای خودم دنیای کوچکی که بزرگترین کلام توئی و زیباترین آواها منمام که تورا فریاد میزنم
-
ابرهای سیاهِ بارانی
پنجشنبه 26 بهمن 1385 01:23
سوار بر بالِ ابرهای سیاهِ بارانی رو به دروازهی شهرِ بینهایت رو به آنسوی آبهای آزادِ جنوبی سوار بر بالِ ابرهای سیاهِ بارانی مانندِ قطرهای کوچک که از اقیانوسی دور آمده به اینجا تا کمی شادی بیآفریند در این شهرِ مردگان سوار بر بالِ ابرهای سیاهِ بارانی رو به غرب رو به شهرِ بینهایت آنجا که کوچکترین کلام دلیل...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 بهمن 1385 01:45
ای آینههای روشن ای آینههای پاک آینههای بیپایان من از شما طلبی دارم که ندادید هنوز آنرا به من ای آینههای روشن و پاک من طلبام را میخواهم آن کسی که در شما گم کردم میخواهم!!!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 بهمن 1385 01:31
و تو رؤیای من شدی زیباترین خوابهاام زیباترین زیباترینام و تو برای من جاودانه شدی آن هنگامی که با عبور آهستهات از قلب من چنان مرا دگرگون کردی که توانِ مقاومتام نبود و من چنان نا آگاهانه مجنونات شدمام که تمام دنیای من شدی و یکباره نمیدانم با کدام باد پائیزی رفتی و برای همیشه رؤیای زیبای خوابهای زمستانیام شدی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 دی 1385 01:15