Time Out

گویا زمان تمام شد و فرصت از دست رفت...! ( دست نوشته‌هایی برای یک رؤیا )

Time Out

گویا زمان تمام شد و فرصت از دست رفت...! ( دست نوشته‌هایی برای یک رؤیا )

ای کاش کسی بود

ای کاش
آنجا کسی بود،
آنجا کنارِ نرده‌های ایوان؛
هنگامی هر غروب
خسته باز می‌آیم
و لبخندی نثارم می‌کرد
تا توان آن را در خود بیابم
که تمام خستگی و آلودگیِ این روزها را یاد ببرم

ای کاش
آنجا کسی بود

نظرات 2 + ارسال نظر
فردان شنبه 28 مهر 1386 ساعت 01:05 http://aber.blogsky.com

غروبها تلخ..غروبها منو یاد ان غروب سرخ می اندازه که تو چشماش نگاه کردم و هیچ عشقی نبود...من می گم ای کاش دوستم داشتی...

ستاره یکشنبه 6 آبان 1386 ساعت 12:37

سلام.بابک معنی اسمت چیه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد