-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 آبان 1383 16:38
حالا...........؟! باشم...........؟! یا نه............؟!
-
منتظرم باش.... میام......
یکشنبه 24 آبان 1383 16:53
به راهای جدید فکر میکنم.......!!!! ولی باز هم راه خودم رو ادامه میدم.....!!!!! میدونی چرا..؟! چون اگر قرار باشه که من به تو برسم این بهترین راهه....اینطور نیست؟! با این حال هنوز انگار یه حسی از گذشتههای نچندان خوب داره میگه نــــــــــــــــه....!!!! منتظر موقیعیت بهتری میمونم.....، با اینکه میدونم شاید فرصت رو از...
-
....:|
شنبه 23 آبان 1383 05:10
.....مثل اینکه شدم....!!! .... خیلی وقته....!!! .... نمیتونم کاریش کنم....!!! لاقل خودت بگو چیکار کنم....؟!؟!
-
همینجوری الکی.... کمی تا قسمتی جدی... گهگاهی برای بازی......!!!!
جمعه 22 آبان 1383 01:10
مـــــــــــــــــ .... یعنـــــی فکر میکنی عاشق شدم؟! نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه ولی فکر میکنم مجاری ورودی قلبم تخته شده....... تا اطلاع ثانوی فقط درب خروجی فعال میباشد....!!!!!
-
این منم...
سهشنبه 19 آبان 1383 03:56
.... و این منم که بر اون قلل مرتفع ایستادهام و حریف میطلبم...... .... از هیچ باکی نیست سیاهتر از این رنگی نیست ...........!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 آبان 1383 23:57
یک صبح پائیزی...... همان منظره پائیزی همیشگی..... همان ابرها...... همان پنجره..... فقطـــــ ......!!!! فقط فکر میکنم که من همون همیشگی نباشم......!!!!!
-
....
جمعه 15 آبان 1383 05:36
فقط همین میماند.... یک نگاه گریون، یک صدای خسته، یک دست لرزون.... و زندگی که فقط باید گذراند...... فقط همین میماند.... و یک مشت آرزوی کپک زده، یک مشت امیدِ شور شده، یک مشت خاطرات خوب و بد..... فقط همین میماند..... و تو باید یک عمر با همه چیز بسازی...... فقط باید بسازی..... تنها کنار خیابون، یک عمر بود همونجا بود،...
-
میخواستم.....
پنجشنبه 14 آبان 1383 04:42
میخواستم ناله کنم غم و غصهم رو از سر باز کنم تموم دردامو برات رو کنم دستای خستمو به سمتت دراز کنم میخواستم گریهکنم میخواستم زاری کنم میخواستم عشقمو همرات کنم جونمو فدات کنم میخواستم اما حالای میخوام ورقای دفترمو سیاه کنم روزای رفتمو تباه کنم هرچی بوده بین ما رو فراموش کنم هرچی گفتم رو انکار کنم میخوام...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 آبان 1383 15:18
صدا میشوم من بخوان با من دریا میشوم من پارو بکش بر من صحرا میشوم من قدم بگذار بر من آسمان میشوم من پر بکش تا من بهار میشوم من زمستان گر ببارد مثل هرسال خزان گر بیاید امسال بهار میشوم باز هم اگر نالان نیایی تا من اگر خندان بگویی نامم بهار میشوم باز هم اگر باشی با من اگر بمانی باز هم بهار میشوم من بهار میشوم من
-
مثل همین... مثل هیچی...
پنجشنبه 7 آبان 1383 16:08
سعی میکنم همه چیز را بدست بیاورم.... همه چیز... چرا؟ چون من اینجوری میخوام... و همه چیز را بدست میآورم و در راهش خیلی چیزها را هم از دست میدهم.... چرا؟ چون من اینطور میخواهم.... باید برای هرچیز بهائی پرداخت.... بعضیها بهای بالایی دارند.... اگر تو اینطور بخواهی باید بهای آن را بپردازی تا صاحب آن شوی.... سعی...
-
شتری که...
دوشنبه 4 آبان 1383 20:52
شتری که این دفعه اومد صاف نشست رو کمر ما!!! اینجورا هم که بوش میاد دوسال باید زیر ایشون خورد بشیم...!!!
-
...نزدیک میشویم
شنبه 2 آبان 1383 21:31
نزدیک میشود و سپس دور و دورتر مثل دود قطاری که در دوردست محو میشود مثل چراغ ماشینی که در دوردست گم میشود مثل من که در همین نزدیکیها ناپدید میشوم نزدیک میشود و سپس دور و دورتر چیزی شبیه هرگز هرگزی که هرگز نخواهد رسید درست همانند توهمات ذهن ورم کرده من درست مثل خندههای زیبای تو درست مثل آن شب درست مثل تمام...
-
مرا دزدیدهاند
سهشنبه 28 مهر 1383 02:01
مرا دزدیدند و به این دنیا تبعید کردند من مطعلق به این دنیا نیستم من خانه بدوشی هستم که هیچ خانهای ندارم اینجا خانه من نیست اینجا زندان من است من مطعلق به هیچ سرزمینی نیستم آزادی برای من هرگز من نابخشودهام مرا محکوم کردهاند اما صبر کنید کسی دیگر بر من چیره شده است این مجازات برای من زیاد است این سزاوار من نیست مرا...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 مهر 1383 22:53
راهش فقط همینه رفتن از این سرزمینه اینجا همین میمونه پول و ثروت و بدبختی چیزی بجز زندان نمیمونه کسی بجز کله گندهها نمیمونه راهش فقط همینه رفتن از این سرزمینه دیگه موندن فایده نداره آخه خوندن با این صدای خسته فایده نداره فقط خدا برات میمونه با یه عالمه آرزوی تباه شده راهش فقط همینه رفتن از این سرزمینه دیگه هیچی نمونده...
-
... تموم میشه.... تمومش کن...!!!
جمعه 24 مهر 1383 02:34
و جواب این است به تمام آن بهانهها که بیاوری « فراموشم کن، فراموشم کن !!! » حالا که میروم لاقل همین یکبار به حرفم گوش کن لاقل همین یکبار بگو چشم حالا که میروم همین یکبار را سعی کن درک کنی سعی کن بفهمی و فراموشم کنی.....
-
و....
دوشنبه 20 مهر 1383 17:02
کاغذی که پائینِ آن نوشته بود : تاریخ اعزام به خدمت : ۱۸/۹/۱۳۸۳ به حروف: هجدهم آذر یکهزاروسیصدوهشتادوسه و....
-
Sad but true
یکشنبه 19 مهر 1383 03:00
اندوه بار است ولی واقعی اما چیزی جز این از دل برون نمیآید میگریزیم اما همچنان در کنارمان میماند همانند حیوانی که یک بار سیراش کنی همیشه در کنارت میماند اندوه بار است اما واقعی اما این زندگی ماست این دنیای ماست و در تمام عمر این درد به ما نفرت میورزد و تمام دقایقمان را به هم میپیچاند اندوه بار است اما این زندگیِ...
-
Next day of Goodbye party
شنبه 18 مهر 1383 16:51
یک شب پراز هیجان موزیک و دیجی . رقص . وودکا . چیپس . مارلبورو . بهمن . وینستون . زیپو . فلش . قرمز سبز آبی نارنجی! یک شب پراز هیجان....برای Goodbye Party و ........... و امروز روز بعداز آن شب پراز هیجان است.... !!!
-
.....I know , So take my hand
شنبه 18 مهر 1383 02:33
I don't know Come here Girl Come in my world My world is long But World is small And I know But my world is long there is my life So take my hand Off to never never land !...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 مهر 1383 00:10
آی خلایق مستید یا منگ؟ خورشید را به تاراج بردهاند!!! نشستهاید چرا؟ خدا را در صندوقچهها دارند میبرند خدای را چرا خاموش نشستهاید مگر طلوع و غروبتان را نمیدانید کجایند؟ آی خلایق مستید یا منگ؟ چرا اینچنین خموش خفتهاید؟ مگر خروسخوان نیست؟ چرا خفتهاید؟ آی خلایق مستید و منگ نشستهاید هیچ نمیگویید دنیای خود را با یک...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 مهر 1383 00:59
چشم انتظار من باش به هنگامی که به راههای دور میروم امیدم باش تنها چراغ راهام باش الماس خوش تراش من باش و بدرش در شبهایم شبهای تیره و تار امیدم باش و بدرخش تا به امیدت به خانه باز آیم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 مهر 1383 02:39
و امروز هم که تموم بشه و فردا بیاد فکر نمیکنم زیاد تفاوتی داشته باشد برایم ولی شاید فردای فرداها تفاتی داشته باشد به امید همین فرداها در انتظار فردا هستم ... .... ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 مهر 1383 05:04
به هنگامِ رهایی از همه چیز با فریادهای سهمگینات کوهها را ویران کن درهای را نیز با فریادات پر کن آزادیات ارزشاش بیشاز اینهاست تمام دنیا فریادات را باید بشنود هنگامِ آزادی بخوان و برقص به پایکوبی برخیز آزادی داستان ماست سرنوشت ویران شده آدمکهای شطرنج هنگام گم شدن در فضای سنگین شهر هنگام پر شدن از صداهای نفسگیر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 مهر 1383 13:36
و این را به تو ثابت خواهم کرد ! که زمین گرد نیست...! موزیکی که من هم هر روز گوش میدهم باز به نقطه شروعاش باز میگردد...!!! میخواهی وقتی از نقطهای در این زمین به این بزرگی شروع میکنی باز به آن باز نگردی؟!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 مهر 1383 22:08
اگر ۲۴ساعت تمام به یک نقطه در آسمان نگاه کنی، آنوقت گردش زمین را به خوبی درک میکنی !!!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 مهر 1383 18:09
حکماْ دیوانهام دیگر... اگرنه که اینقدر دنبالِ تو نمیآمدم... !!!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 شهریور 1383 23:01
خداحافظ کوچولوی دوست داشتنی! سرزمین تو خیلی رنگارنگ بود سرزمین تو خیلی رؤیایی و پاک بود سرزمین تو خیلی کوچک بود
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 شهریور 1383 02:09
و ما بر سنگفرش خیس خیابان فرود آمدیم خسته از ضربههای استبداد آرام در واپسین لحظات شب با هم خواندیم سرود آخرین وداع را و دست در دست یکدیگر سعود کردیم تا اوج آزادی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 شهریور 1383 16:52
از گذشتهها که بالا رفتیم خودمان را در آنسوی دره دیدیم در آنسوی پرتگاههای عمیق که فریبنده و کشنده بودند از گذشتهها بالا میرفتیم با اندوه و پشیمانی با نگاههای خیره به یکدیگر و فقط به این میاندیشیدیم که اولین قربانی کیست؟!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 شهریور 1383 00:34
خواهش میکنم وقتی صحبت میکنم با کسِ دیگری حرف نزن.... این برای چندمین بار....؟!