از راه که میرسی، پشتِ دربِ بسته، خیلی آرام، بدونِ اینکه صدایی بلند شود،آرام ضربهای به در بزن، شاید کسی پشتِ این درِ بسته باشد که سلامت را پاسخ گوید و چمدانهای خاک خوردهات را از دستانات بگیرد.
از راه که میرسی، خسته و تنها، وقتیمیای توی کوچه بنبست، فقط به درِ بسته تهِ کوچه نگاه کن، شاید ناگهان بادی بوزد، در باز شود، و عزیزی را پشتِ آن ببینی که بیصبرانه در انتظارت است.
از راه که میرسی، به هیچ چیز نگاه نکن، نه به کوچه، نه به درهای بسته؛
از راه که میرسی فقط به آسمان نگاه کن، اگر که هنوز بالای سرت بود، بدان که خانهای، عزیزی، عشقی، معشوقهای، مهربانی، دوستی و یا حتی دشمنی تورا در انتظار نشسته است تا بیایی از راه.
از راه که رسیدی، نام مرا فریاد کن، چرا که من هربار که میرسم نیز نامِ تورا فریاد میکنم.
در
رگانم
جریان داری
در
قلبام
میتپی